دختر چیست؟
چیز خاصی نیست دو وجب زبون یه ساپورت یه کلیپس و بقیه اش هم چکمه…
ازقلبی ک مرانخواست؟!
یاقلبی ک اورا
خواست؟!
ازدلم ک شکست؟!
یا از نگاه غریبه اش ک با غریبه آشنا
شد؟!
شاید هم گناه ب گردن چشمان او باشد!
ک هیچ ندید مرا!یا ندیده گرفت مرا
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به
زیر انداختی و لبخند زدی.
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم، سرت
رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی
وحشت داشتی!
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم، صبحانمو آماده
کردی و برام آوردی، پیشونیم رو بوسیدی گفتی بهتره عجله کنی ، داره دیرت می
شه.
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم، بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم
داری بعد از کارت زود بیا خونه!
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم،
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو
درسها به بچه مون کمک کنی.
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو
همونجور که بافتنی می بافتی بهم نگاه کردی و خندیدی!
وقتی 60 سالت شد بهت گفتم
که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی.
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم
دوستت دارم، در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم، من نامه های عاشقانه ات رو
که پنجاه سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود!
وقتی
که 80 سالت شد، این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری، نتونستم چیزی بگم فقط اشک
در چشمام جمع شد،
اون روز بهترین روز زندگی من بود، چون تو هم گفتی که منو دوست
داری!
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه مندی
و چقدر در زندگی
برایش ارزش قائلی...
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد
بزنی
او دیگر صدایت را نخواهد شنید!
ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﮐﻮﭼــــــــﻮﻟــﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺷﯿــــــﺸﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸـــــﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ
ﻣﯿﻤﻮﻧــــــــﻢ .. ﻭ ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﺗﻮﻭﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﻓﻘـــــﻂ ﻧﮕﺎﺵ ﮐـــــــﺮﺩ! ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ
ﮐﻮﭼـــــــﻮﻟﻮ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻭﺍﻗـــــﻌﺎ ﻋﺎﺷﻘــــــــﺘﻢ.. ﺍﻣـــﺎ ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﺗﻮﻭﯼ ﺍﺗﺎﻕ
ﺑـــــﺎﺯ ﻫـــــﻢ ﻧﮕﺎﺵ ﮐــــــﺮﺩ! ﺍﻣـــــﺮﻭﺯ ﺩﯾــﺪﻡ ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﮐﻮﭼـــــــــﻮﻟﻮ ﭘﺸﺖ
ﺷﯿــــــﺸﻪ ﯼ ﺍﺗﺎﻗـــــــﻢ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ! ﺍﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻔــــــﻬﻤﯿﺪ.. ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﺗﻮﻭﯼ
ﺍﺗﺎﻗـــــــــﻢ .. ﭼــــــــــﻮﺑﯽ ﺑـــــــﻮﺩ! ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺑﻀﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻫﺎﺳﺖ
ﺧﻮﺩﻣﻮﻧــــــــــﻮ ﻧﺎﺑـــــــــﻮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.. ﻭﺍﺳـــــــــﻪ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﭼﻮﺑﯽ . ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻧــﻪ ﻣﯿـــﺒﯿﻨﻨﻤﻮﻥ .. ﻧـﻪ ﺻﺪﺍﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿـــــــﺸﻨﻮﻥ
دوستت دارم به تعداد نفسهایی که تا به حال کشیدم.
دوستت دارم به اندازه ی تموم تپش های قلبم.دوستت دارم به اندازه ی تعداد پلک هایی که زدم
خیلی بیشتر دوستت دارم به اندازه تعداد قدم هایی که برداشتم
بیشتر از حرفایی که تا به حال زدم ..
خیلی بیشتر از لحظه هایی که به یادت بودمو هستم
خیلی بیشتر از تداد دفعاتی که گفتم دوست دارم دوست دارم
بیشتر از عشقی که نسبت به خودم داشتم دوست دارم
بیشتر از آه هایی که تو زندگیم کشیدم دوست دارم
بیشتر از گل های بهشت دوست دارم
بیشتر از ابر های سفید دوست دارم
بیشتر از نور موقع طلوع آفتاب دوست دارم
بیشتر از آدمای روی کره ی زمین دوست دارم
و خیلی بیشتر از همه ی زندگیم که تویی دوست دارم
من تورو بیشتر از خودت دوست دارم..
ولی درکل اینا رو گفتم که بدونی خیلی خیلی بیشتر از این ها دوست دارم...
" اگه مردی"
اگه عاشقشی
قدر مهربونیاشو بدون....
بزار از ابراز عشقش به تو انرژی بگیره......
بزار واست بخنده و تو بهش بگی که عاشق خنده هاشی....
بهش بگو چقدر دوسش داری.....
"زن" به همین راحتی اروم میگیره.....
" تو فقط یکم مرد باش"
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟؟؟عشق فقط میگه تو مال منی......
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟؟؟فقط میگه: توی قلب من زندگی کن.....
عشق نمی پرسه چیکار میکنی؟؟ فقط میگه :باعث میشی قلب من به ضربان بیوفته...
عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟؟فقط میگه :همیشه با منی.....
فرض میکنم
"تو"
خیلی دوستم داری.....
همینقدر که من دوستت دارم...
و یکی از همین روزها....
دلت برای روزهای قشنگمون تنگ میشه....
فرض میکنم......
هیچ وقت بی تفاوت نبودی...
و...
تمام این ساعت که نبودی...
به یادم بودی...
فرض میکنم......
دنیا هنوز آدمای احساساتی مثل منو دوست داره.....
و "تو"..... و تو همین الان.....
دلت برای یه ثانیه از اون روزایی که با من بودی سخت تنگ میشه....
"فقط" فرض میکنم....
تصور کن روزی بهم
پیام بدی و جواب ندم!
زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم
و روزی دیگه زنگ بزنی و یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟
و تو بگی کجایی؟؟!
بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟
چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟
اونوقت میگه امروز 4 روزه دفنش کردیم
اون لحظه چی میــــــــگی؟
تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی
چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم...
دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هــــم من...
آرررررررررررررررره زندگی همینه...
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم
سه چیز را پاک نگهدار: جسم, لباس, خیال
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس, فریاد, نفرین کردن
سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر
اما سه چیز را آلوده نکن : قلب, زبان, چشم
سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن: خدا, مرگ, دوست خوب
سر کلاس درس معلم پرسید: هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردندناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمعشده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید ، بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت: لنا جان تو جواب بده دخترم ، عشق چیه؟لنا باچشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت: عشق؟دوباره یهنیشخند زدو گفت: عشق...
ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشقچیه؟معلم مکث کردو جواب داد: خوب نه ولی الان دارم از تومی پرسملنا گفت: بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشقبراتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید
من شخصی رو دوست داشتم و دارم ، از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهدبستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه.
گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...من تا مدتی پیش نمیدونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود sms های زیبایی که بهم میدادیم ، ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم
من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن ، عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی ، عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش ازدست بدی ، عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش بگذری
اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشقه من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت
پدرمازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدیدبیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشقه منو بزنه ولی من طاقت نداشتم ، نمی تونستمببینم پدرم عشقه منو می زنه.
رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن ، خواهشمی کنم بذار بره
بعد بهش اشاره کردم که برو ، اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم کهبجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اون طرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو... و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست
عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطرراحتیش تحمل کنی
بعد از این موضوع عشقه من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و از اون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود:
لنای عزیز همیشه دوستت داشتم و دارم ، من تا آخرینثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم ، منتظرت می مونم ، شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولیبدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم
خدانگهدار گلکم مواظب خودت باشدوستدار تو(ب.ش)
لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کرد و گفت: خوب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بودمعلم همکه به شدت گریه می کرد گفت: آره دخترم می تونی بشینیلنابه بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگانلنا بلند شد و گفت: چه کسی؟ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسرجواندستهای لنا شروع کرد به لرزیدن ، پاهاش دیگه توانایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتاد و دیگه هم بلند نشدآره لنای قصه ی ما رفته بود ، رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...لنا همیشه این شعرو تکرار میکرد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باشکه خواهان تو باشدخواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد
ﭘﺴﺮﻩ : ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ
ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ ﺩﺧﺘﺮ: ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ ﭘﺴﺮ : ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ . ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﺩﺧﺘﺮﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮﺍﺗﺎﻗﺶ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮﻋﮑﺲ ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﻮﺭﺩﻋﻼﻗﻪ ﻱ ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﻭﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ ﻭﻣﻴﺮﻳﺰﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ . ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ: ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﻮﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ ﻫﻤﻤﻤﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ . ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﻴﺮﻩ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ ﻭﺗﺎﺭﻳﮑﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﻱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺩﺧﺘﺮﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﺮﺩ . ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﻧﺪﻳﺪ . ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﻭﭘﻴﺎﭘﻲ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ ﭘﺴﺮﻯ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ . ﭼﺸﻢ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﻋﺰﻳﺰﻡ, ﻋﺸﻘﻢ, ﺑﺨﺪﺍ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ .... ﺍﻭﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎﺳﺎﻋﺖ 3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ... ﻛﻠﻴﭙﺲ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻟﺒﺎﺳ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻴﺮﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .... ﺁﺭی ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ....
ﺩﺧﺘﺮ ۱۲ﺳﺎﻟﻪ نوشته : ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻤﯿﺮ ﺍﻣﺎ ﺯﺍﭘﺎﺱ ﻋﺸﻖ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﻮ
ﺧﺐ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﮐﯽ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﻪ ؟ :|
.
.
.
.
هر وقت هموطنانمون یاد گرفتن در رستوران، کافیشاپ، قهوهخانه و امثالهم
به افراد میزهای کناری زل نزنند، میشه به آینده این مملکت امیدوار بود !
.
.
.
.
باران که میبارد
همه یاد عشقشون میفتن
ما یاد ماشینی که بردیم صب کارواش :|
.
.
.
.
دقت کردین اونایی که میگن کادوت محفوظه دروغ میگن
و هیچوقتم بهتون کادو نمیدن !؟
.
.
.
.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ بزرگترین شکستهای عشقی که دخدرای همکلاسی من میخورن ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
من خودم جزوه می نویسم !
والللا ، دست خطمم خیلی خوبه !
راد اس ام اس
.
.
.
.
اصلا از قدیم میگن همسر ایده ال دو ویژگی داره:
1- کله پاچه دوست داره
2- عاشق پلی استیشنه !
.
.
.
.
کنار خیابون دست تکون دادم برای یه تاکسی
یه 50 مترجلوتر نگه داشت . بعد از یه دقیقه اومد پایین گفت
من برای شما نگه داشتم ها !
گفتم اونجایی که شما میخوای منو سوار کنی من میخوام پیاده شم :))
.
.
.
.
“آساکاتوکو” چیست؟
جمله ای است که یک اصفهانی هنگامی که دنبال ساکهای دستی کسی میگردد میگوید!
.
.
.
.
بعضیام از توالت که میان بیرون ، همه جا خیسه!
زمین ، دیوار ، آینه ، حتی سقف !
اینا رو درو دیوارم میر*ینن ینی !؟
.
.
.
.
یه سوال :
تاحالا شده وسط خنده هاتون صدایی شبیه خرناس توله شیر دربیارین !؟
:))
.
.
.
.
نصفِ دستشویی هایی که دخترا توی طول عمرشون میرن
واسه فرار از پاک کردنِ سفره ست !
.
.
.
.
کــودَکِ دَرونَـــم پـــورشــه مــیــخـــاد :|
خُــدا هیــچــکیو شَـرمَــنــدهی کـــودَکِ دَرونِــش نَکُــنـــه !
.
.
.
.
امروﺯ ﺗﻮ ﺻﻒ ﻧﻮﻧﻮﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﻧﻮﻧﻮﺍ ﮔﻔﺖ : ﮐﯽ ﺳﯿﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ ؟
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ! ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺟﻠﻮ ﻧﻮﻧﺘﻮ ﺑﺪﻡ ﺑﺮﻭ ﺳﺮﯾﻊ
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩم !
.
.
.
.
دقت کردین !؟
هروقت تو حموم صورتت رو صابون میکشی ، ارواح و اجنه حمله میکنن !
.
.
.
.
«چقدر چاق شدی!» چیست ؟
جمله ای که میتونه درجا جنس مونث رو از پا دربیاره
و در طولانی مدت باعث افسردگی اون شخص بشه !
.
.
.
.
پسرا : من فقط از تو خوشم میاد عزیزم
فقط از تو→ از تو↑ تو↗ تو↓ و تو↘ :))
.
.
.
.
از خواب بیدار شدم بابام اومده میگه بیدار شدی ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خوابم خودمو زدم به بیداری !
.
.
.
.
اگر بگم ماه منی ، ستاره عمر منی
واسم شکلات میخری ؟
حالا که فکر می کنم می بینیم یه شوکولات
ارزش این همه دروغ رو نداره !
.
.
.
.
این دخترایی که آخر جمله هاشون مینویسن :
“دخترا دست جیغ هووورا”
برنامه کودک زیاد میبینن یا کودک درونشون زیادی فعاله !؟
.
.
.
.
رفتم بانک وام بگیرم ، این قدر از ضامنهام چک و امضا گرفت
از خجالت آب شدم. کم مونده بگه زن و بچههای ضامنها رو هم بیار
این پشت گروگان بگیریم !
.
.
.
.
من به اون دسته از کسایی که هنوز به “عشقشون” میگن “عجقم”
و چیتال میتونی عسیییییییسم …
بسته های آموزشی بالا بالا رو پیشنهاد می دم!
.
.
.
.
از وصیتهای لقمان به پسرش :
اگر تو یه جمعی وارد شدی و تشخیص آدم بی ادب از بقیه برات سخت بود
کولرو خاموش کن !
.
.
.
.
مدام میگن نسل الان پر رو شده
والا اون قدیما ، پسر 17 سالگی زن میگرفت ، دخترم 12 سالگی شوهر !
هر جور نگاه کنی اونا پر رو تر بودن !
.
.
.
.
ﺁﻣﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ :
-ﻋﮑﺎﺱ ﻋﮑﺲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ
-ﺩﺍﻭﺭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﭘﻠﯽ ﺳﺘﯿﺸﻦ
-ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺳﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ
-ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺍﺳﺖ
-ﺧﻮﺩ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ
-عمه های گرامیتان
-کسی که بهت گواهینامه داده
.
.
.
.
معمولا ۹۹٫۹7% ایرانیا وقتی میرن یه جا سعی نمی کنن در محل لذت ببرن
بلکه سعی می کنن عکس و فیلم بگیرن و بعدها ببینن و حسرت بخورن !
.
.
.
.
دانشجویان عزیز!
مرگ حقه
سلف دانشگاه وسیله است ! :))
.
.
.
.
اینکه توقع داشته باشی زندگی باهات خوب باشه
چون تو باهاش خوبی
مثل اینه که توقع داشته باشی یه گرگ تورو نخوره
چون توام اونو نمیخوری !
.
.
.
.
تو صف نون بودم دیدم دوتا پسر هفت هشت ساله سر نوبت با هم بحث میکردن
اولی : برو بابا !
دومی : به من نگو بابا به من بگو عمو
وقتی میگی بابا من نسبت بهت احساس مسئولیت پیدا می کنم !
من ۸سالم بود ، پشت کمدمو به امید راه پیدا کردن به سمت سرزمین نارنیا بررسی میکردم !
آدما کلا سه دستن :
یا منو دوس دارن
یا دوس دارن منو دوس داشته باشن
یا اصن آدم نیستن
یه همچین آدم احترام گذار به سلایق مختلفی هستم
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از
ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه
زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روز
علی نشست رو به رومو
گفت…اگه مشگل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که
دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر
تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس
راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
گفتم:تو چی؟گفت:من؟
گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟
برگشت…زل زد به چشام و گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو
گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون
هنوزم منو دوس داره…
گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…
گفت:موافقم…فردا می ریم…
و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من
بود چی؟…سر
خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت
فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون
گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…
یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره
هردومون دید…با
این حال به همدیگه اطمینان می دادیم
که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…
بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو
می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…
علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از
ناراحتی بود…یا از
خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می
شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش
گفتم:علی…تو
چته؟چرا این جوری می کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من
نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…
دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو
دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟
گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…
نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و
اتاقو انتخاب کردم…
من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام
طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه
خودت…منم واسه خودم…
دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش
کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…
دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی
جیب مانتوام بود…
درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه
رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…
توی نامه نوشت بودم:
علی جان…سلام…
امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم
ازت جدا می شم…
می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی
شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر
برام بی اهمیت بود که حاضر
بودم برگه رو همون جاپاره کنم…
اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…
توی دادگاه منتظرتم…امضامهناز
پسری ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﺮﯾﺎﻥﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎﻧﻮ !
ﺑﻠﮑﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ
ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ... ﺑﻔﻬﻢ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺩ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ
ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ
ﻟﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻮﺩ ...
ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺣﺘﯽﺑﺮﺍﯼ
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻣﺴﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ
ﻭﻫﻤﺨﻮﺍﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻫﻢﻟﺬﺕ
ﻣﯿﺒﺮﯾﺪ ﭼﻮﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ
ﻫﺴﺘﯽ ﺟﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﻧﯿﺴﺖ !!
ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻔﺖ ﻗﻠﻢ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍﺧﻮﺷﮑﻠﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ .
ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺗﺨﺖ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖﺣﺎﮐﻢ ﺫﻫﻦ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯽ ...
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﻟﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩت; ﮐﻪ یک ﻣﺮﺩﯼ در ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎهت است ﻭ
ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺶ ﺗﻮﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺑــــــــــــــــــــــــــــــﺲ
یه زمانی رو زمین پفک می دیدیم جفت پا می رفتیم روش که له بشه و کیف کنیم ،
الان باید دو دستی از رو زمین برداریمش ، پوفش کنیم ، بوسش کنیم ، بذاریم
دهنمون....!!! :)
خدایا آمده بودم زندگی کنم نه بردگی ..اینجا دست هر کس را میگیری برای بلند شدن آماده میشود برای سوار شدن...
سر خاک من...!!
اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!
اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!
اونی که سلام نمیکرد میاد برا خدافظی...!!
میوه های فامیل :نارنج :مادرشوهر چون فشار رو میاره پایین. نارنگی :شوهر چون راحت میشه پوستشو کند. لیموشیرین :جاری چون به مرور تلخ میشه. خرمالو :برادرشوهرچون به مرور حالتو بد میکنه. خیار :خواهر شوهرچون ازدستش رودل میکنی. حالا جرأت داری بفرست واسه قوم شوهر…
یارو اومده تو پیج سهراب سپهری پست گذاشته:
“آقای سپهری من عاشق شما و شعراتونم شب ها با شعرهای شما
و چشم خیس به خواب میروم، چشمها را باید شست جور دیگر باید دید…”
حالا تا اینجاش اشکال نداره ، دو روز بعدش کامنت گذاشته زیر پست خودش که:
…” آقای سپهری تورو خدااااااااااا جواب مرا بدهید حتی یک سلام
نمیدونی چی میکشم وقتی بدون تو نفس میکشم
فقط این امید به آینده است که بهم جون میده تا بتونم نفس بکشم
عشق من
هرروز و هرشب باهات حرف میزنم
وقتی چشام میبندم دنیارو همونطور که دوست دارم تصور میکنم
خیلی خوبه
دنیای باتو
بهم آرامش میده
عشقم ، من باورت دارم که میتونی با مشکلات بجنگی
باورت دارم که میتونی بشی شریک زندگی من
بدون که هنوزم به یادت نفس میکشم
به یادت آب مینوشم
به یادت اشک میریزم
و
با یادت زندگی میکنم
♥ ♥ ♥ بدون که هنوزم تو واسه من بهترینی و بهترین خواهی ماند ♥ ♥ ♥
با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم
عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم
با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم
همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم
همنفست نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم
و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم
با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم
عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم
با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم
همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم
همنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم
و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست
همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،
از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی
اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،
آن لحظه که در کنارم باشی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیبایت زنده ام
با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت
و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت
با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز...
♥ پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش ♥
زندگی را دوست دارم نه در قفس
عشق را دوست دارم نه با هوس
تو را دوست دارم تا آخرین نفس